جواب بیوپسی را نگاه کردم دیدم نوشته « Carcinoma»، کنسر است. خودم دیدم. گفتم عَه! کنسر است! هیچ کس در خانه نبود. من بودم و دخترم. مادرم شمال بود. خودبهخود وقتی جواب را دیدم، اشکهایم جاری شد. همین طور شروع کردم به گریه کردن.
به گزارش ایسنا، سرطان غیر از درد و هزینه نگاه بیمار را نسبت به زندگی تغیر میدهد. مرگ نهایت همه انسانهایی است که زاده میشوند. مرگ با تولد هر انسان با او متولد میشود و با انسان قدم میزند. آواز میخواند. میگرید و میخندد. تا روزی که این دوست همیشه همراه دستان سردش را به دور گردن شما حلقه بزند.
فقط یک سری لباس و وسایل اولیه برداشتیم، چون فقط یک اتاق میدادند. ما با پدر رفتیم شیراز و مدرسه را هم که کلاس چهارم بود در آنجا به مدرسه رفتم. بهمن ماه که شد گفتیم خداحافظ! ما داریم میرویم. یعنی همیشه آماده جدا شدن بودیم. هیچ وقت این طور نبودم که اگر الان اینجا هستم، فردا یا یک ماه دیگر هم قرار است باشم. همیشه آماده رفتن بودم. میگفتم الان اینجا هستم، یک ماه دیگر قرار است بروم. خیلی راحت میپذیرفتم و میگفتم باشد، خداحافظ. بچهها گریه میکردند.
اصلاً نمیدانم چرا علوم سیاسی را انتخاب کردم، دوست داشتم. شاید به خاطر نظامی بودن و آن حالت مردانهام.بله، حس میکردم. تجزیه تحلیل خیلی چیزها برای من آسان بود. مینشستم با بابا تجزیه تحلیل میکردیم. ساعت 3، 4 بعد از ظهر بود که با پدرم حرف زدم و گفتم: «مامان کجاست؟» گفت: «رفته بیرون. نمیدانم. دیدهای که مادرت با دوستانش این طرف آن طرف است.» گفتم: «تو چه کار میکنی؟» گفت: «هیچی، من مشغولم.» بابا کتاب زیاد میخواند. مدام مطالعه میکرد، کارهای تعمیراتی انجام میداد و یک آدم فنی بود. گفت: «کارهای خودم را دارم انجام میدهم.» گفتم: «خب خیلی عالی. حالا دوباره بهات زنگ میزنم.» 5.
اگر هوای سرد تنفس نمیکرد و زود بیرون نمیآمد و خیلی از اتفاقات دیگر، به مرحلهای نمیرسید که از دستش بدهیم. یعنی آمدند تحقیق کردند که چرا این اتفاق افتاده است؟. نه، دختر میتواند انتخاب کند. نه سالگی سن بلوغ یک دختر است. برای پسر پانزده سال است و برای دختر نه سال. و دخترم انتخاب کرد که با من بماند.چون شرایطی که داشتیم. ویژه بود و من با صلاحدید و مشورت با دخترم از خانهام خارج شدم. به او گفتم: «نیوش! از این خانه برویم؟ اجازه میدهی که تمام کنیم و دیگر اینجا نباشم؟» گفت: «آره، برویم.»آن قدر تجربه وحشتناکی بود که گفت: «مامان! تو اگر اینجا بمانی، میمیری. مامان! کشته میشویها!»در نه سالگی.
رفتم پیش یک دکتر عمومی در درمانگاه شهید فلاحی واقع در لویزان. درمانگاه شهید فلاحی متعلق به ارتش است. رفتم پیش دکتر عمومی و گفتم حال من بد است. این چرا این طوری است؟ دهانم را نگاه کرد و گفت: «بلافاصله میروی بیمارستان رازی و نمونهبرداری میکنی.»دکتر عمومی. گفتم: «ok.» وقت گرفتم، رفتم بیمارستان رازی. بیوپسی انجام دادند که خیلی بیوپسیاصلاً نمیتوانستم قورت بدهم. دردناک شده بود. اصلاً وضعیت عجیب و غریبی بود. حتی غذا خوردنم هم مشکل شده بود.
ایران آخرین اخبار, ایران سرفصلها
Similar News:همچنین می توانید اخبار مشابهی را که از منابع خبری دیگر جمع آوری کرده ایم، بخوانید.
فیلم کوتاه «تخت دونفره» راهی یونان شدفیلم کوتاه «تخت دونفره« به نویسندگی و کارگردانی علی فرد به جشنواره فیلم یونان راه یافت.
ادامه مطلب »
رقبای بخش فیلمنامه جشنواره ملی فیلم اقوام ایرانی مشخص شدنداسامی آثار راهیافته به بخش فیلمنامه نخستین دوره جشنواره ملی فیلم اقوام ایرانی اعلام شد.
ادامه مطلب »
۳ جایزه و یک تقدیر از سینمای ایران در جشنواره مسکوچهل و ششمین جشنواره بینالملی فیلم مسکو به کار خود پایان داد و فیلم «آه سرد» موفق به کسب جایزه بهترین کارگردانی شد و جایزه بهترین مستند هم به «رُخ» رسید.
ادامه مطلب »
فیلمی که قرار بود در موزه قطب شمال نگهداری شود!در نشستی به بهانه نمایش فیلم «آبادانی ها» کیانوش عیاری گفت: این فیلم به عنوان پنجاه فیلم برتر تاریخ سینما قرار بود در موزه قطب شمال نگهداری شود اما نگذاشتند!
ادامه مطلب »
راهیابی «چمدان» به چند جشنواره جهانیفیلم کوتاه «چمدان» به کارگردانی آکو زندکریمی و سامان حسینپور، موفق به راهیابی به جشنوارههای بینالمللی فیلم در کره جنوبی، اسپانیا، برزیل و آلمان شد.
ادامه مطلب »
نمایش و نقد فیلم «آسمان غرب» در فرهنگسرای ارسبارانفیلم سینمایی «آسمان غرب» به کارگردانی محمد عسگری در ششصد و سیزدهمین نشست باشگاه فیلم فرهنگسرای ارسباران به نمایش در میآید و پس از آن نقد و بررسی میشود.
ادامه مطلب »