روایت‌های سپیده قلیان از زندان (بخش آخر)؛ نام نخست من سپیدار است

ایران اخبار اخبار

روایت‌های سپیده قلیان از زندان (بخش آخر)؛ نام نخست من سپیدار است
ایران آخرین اخبار,ایران سرفصلها
  • 📰 iranwire
  • ⏱ Reading Time:
  • 122 sec. here
  • 4 min. at publisher
  • 📊 Quality Score:
  • News: 52%
  • Publisher: 63%

من از زندان سپیدار هیچ عکسی ندارم و نمی‌توانم زنانش را بیاورم و جلوی دوربین بنشانم. مرا برده بودند تا روی سرم آهن مذاب بریزند و موهای آبی‌ام را طنابی کنند دور گردنم... بخش آخر از روایت_سپیده_قلیان_از_زندان👇 sepideqoliyan اطلاع_رسانی

سپیدار نام نخست من است. سپیدار جایی ا‌ست درست زیر زمین؛ انگار که ساعت‌ها حفر کرده و به آن رسیده باشی. به معدنی از طلا؟ نه! اجسامی تاریخی؟! اگر تاریخی را به معنای ارزشمند بودن گفته باشند و ارزشمند هم به معنای تایید گرفتن از ما باشد، ابدا!

کنار تور والیبال بودیم. «باران» اصرار کرد والیبال بازی کنم. اما آن قدر حرفه‌ای بازی می‌کردند که خجالت کشیدم به عنوان زنی شهری که مدرسه و دانشگاه رفته است، کنارشان ساعد و پنجه بزنم. از تلویزیون والیبال را یاد گرفته بودند. باران ۲۲ ساله در هشتمین سال حبسش والیبال را حرفه‌ای بازی می‌کرد و جوری زیر توپ می‌زد که شرمم می‌آمد بازی کنم. دخترانی با پاهای برهنه، توری که «زهرا صالح‌وند» با پول کارگری در زندان خریده بود و نگاه من به باران وقتی که زیر توپ می‌زد.

نگاه هم‌بندی‌هایم و من که حتی راه رفتن «الهه» در کریدور را عاشق بودم. منی که تصویر بازی والیبال «خدیجه»، «شبنم» و باران مستم می‌کرد، چه گونه می‌توانستم آن‌جا را ترک کنم؟! چه‌گونه جان‌هایم را می‌گذاشتم و می‌آمدم؟! من را روی زمین کشاندند و بردند. دیدم باران با التماس دنبالم می‌آید. فقط توانسته بود یک ساک از لباس‌ها و کتاب‌هایم را جمع کند. با درگیری و بدون در آغوش کشیدن عزیزانم، بدون این که بتوانم شکم الهه را ببوسم، مرا بردند.

بعد باران و نسا را تصور می‌کردم که همین‌طور که در کارگاه کارگری می‌کنند، می‌گویند: «شام نمی‌خوریم تا سپیده بیاید.» خب تمام شود! کار من همان لحظه‌ای که الهه و زهرا و نسا را گذاشتم و آمدم، تمام شده بود. عصا را دستم دادند و از زیر چشم‌بند دیدم وارد بازداشتگاهی شدم. بازداشتگاه با خوزستان شاید پنج ساعتی فاصله داشت. گفتند: «وقت نماز است، باید نماز بخوانیم.»

«پریا محمدی» متهم به معاونت در قتل است. مردی در خیابان به او‌ متلک گفته و شوهرش با او درگیر ‌شده و هلش داده و مرد مرده بود. زن اما قربانی همیشگی آزارها است. چون غیرت مرد به خاطر زن بود، او هم شریک جرم می‌شود. این نامه‌ پریا یکی از یادگاری‌هایی‌ است که از سپیدار با من است. به خاطر گزارش مسوول بند و به خاطر رنگ کردن ابروهایش، از اشتغالش که شستن آشپزخانه زندان‌بان‌ها بود، برکنار شد، تایم تلفنش قطع شد و دیگر نمی‌توانست با شوهرش صحبت کند.

دنبال نشانی از سپیدار بودم. تمام آن‌چه که از سپیدار برایم باقی مانده، یک سری برگه و یادداشت لای کتاب‌هایی ا‌ست که آن‌جا خوانده بودم؛ برگه‌هایی که تکه‌هایی از سپیدار در سپیدار هستند. یک سری یادداشت‌ها که شاید در نگاه اول برای‌مان مضحک باشند اما وقتی «برایمان» را خط می‌زنم و می‌نویسم «برای من»، مساله حل می‌شود.

سمیه را کاش در کارون می‌انداختند تا لب‌های گوشت آلودش خوراک ماهی‌ها شود. ماهی‌ها به دست «زهرا حسینی» می‌رسیدند و از آن‌ها ماهی با «حشو» درست می‌کرد. کاش در کارون می‌انداختندش تا خوراک ماهی‌ها شود؛ تا ماهی‌ها را مردهای ماهی‌گیری که با هیچ شکنجه‌ای قرار نیست اعترافی کنند، صید می‌کردند.

این خبر را خلاصه کرده ایم تا بتوانید سریع آن را بخوانید. اگر به خبر علاقه مند هستید، می توانید متن کامل را اینجا بخوانید. ادامه مطلب:

iranwire /  🏆 4. in İR

ایران آخرین اخبار, ایران سرفصلها

Similar News:همچنین می توانید اخبار مشابهی را که از منابع خبری دیگر جمع آوری کرده ایم، بخوانید.

روایت‌های سپیده قلیان از زندان (بخش هجدهم)؛ به وقت شامروایت‌های سپیده قلیان از زندان (بخش هجدهم)؛ به وقت شام
ادامه مطلب »

روایت شهروندان دیابتی از کمبود انسولین؛ انگار اکسیژن برای تنفس نداریمروایت شهروندان دیابتی از کمبود انسولین؛ انگار اکسیژن برای تنفس نداریم
ادامه مطلب »

روایت شهروندان از انفجار در غرب تهران؛ در انتظار تایید یا تکذیب خبرروایت شهروندان از انفجار در غرب تهران؛ در انتظار تایید یا تکذیب خبر
ادامه مطلب »

روایت پنجاه و چهارم؛ زندگی یک پناه‌جوی ترنس‌سکشوال؛ از سربازی تا تجاوز جنسیروایت پنجاه و چهارم؛ زندگی یک پناه‌جوی ترنس‌سکشوال؛ از سربازی تا تجاوز جنسی
ادامه مطلب »

روایت‌های سپیده قلیان از زندان (بخش هجدهم)؛ به وقت شامروایت‌های سپیده قلیان از زندان (بخش هجدهم)؛ به وقت شام
ادامه مطلب »



Render Time: 2025-03-13 11:58:52