دیهگو مارادونا؛ جادوگر، متقلب، پروردگار فوتبال و نابغهای پر از عیب و ایراد
دلیلش هم این بود که ۱۰۰ مارادونای مختلف وجود داشت. او جادوگر، متقلب، خدا، نابغهای پر عیب و ایراد ، پدری مهربان، شوهری خیانتکار، خیری سخاوتمند، انسانی بددهن و پسری از محلهای فقیرنشین بود که با پاهایش جادو میکرد. مردی که خود را به قله رساند و سقوط کرد، در حالی که کوکایین بدنش را در هم شکسته بود.
در ۱۹۸۴ وقتی به ناپولی پیوست، دیگر نه فقط نماد یک تیم که تجسم آرزوها، رویاها و آرمانهای یک کشور بود. بعد هم آن دیدار فراموشنشدنی یک چهارم نهایی جام جهانی ۱۹۸۶ مقابل انگلیس از راه رسید. وقتی در آرژانتینوس جونیورز بود، باشگاه هم در داخل و هم در خارج از کشور مسابقات دوستانه ترتیب میداد و از او به عنوان فوقستاره استفاده میکرد تا برای حضور در این بازیها پول بگیرد. آن موقع تلویزیونهای رنگی تازه به بازار آمده بودند و بازیکنان برای دریافت پاداشهای خود که تا آن زمان به تعویق افتاده بود لحظهشماری میکردند تا با پولش یکی از این تلویزیونها بخرند. این پول در نهایت زمانی به آنها پرداخت شد که دیهگوی ۱۸ ساله به رییس باشگاه گفت اگر پول آنها را ندهد، بازی نخواهد کرد.
مارادونا عصیان کرد چون به عدالت طبیعت باور داشت. او معتقد بود این بازیکنان هستند که باید ستاره نمایش باشند نه نهادهای حاکم بر فوتبال. مارادونا در تمام دوران حرفهایاش برای قراردادهای منصفانهتر مبارزه کرد، همینطور برای احترام بیشتر به بازیکنان با استعداد از جمله خودش.