پنج سال پیش برای تامین معیشت، از فقر و ناامنی افغانستان به ایران پا نهاد، اما به محض ورود به ایران بازداشت شد و به او گفتند که مختار است بین بازگردانده شدن و پیوستن به «لشکر_فاطمیون» یکی را انتخاب کند. اطلاع_رسانی گزارش حقیقت دوستدار👇
پنج سال پیش برای تامین معیشت، از فقر و ناامنی افغانستانی به ایران پا نهاد، اما به محض ورود به ایران بازداشت شد و به او گفتند که مختار است بین رد مرز شدن [بازگردانده شدن] و پیوستن به «لشکر فاطمیون» یکی را انتخاب کند. برای او بازگشتن به افغانستان امکانناپذیر بود، پس تصمیم گرفت به جنگ برود و در جبهه ایران بجنگد. اگرچه او حالا در افغانستان زندگی متفاوتی را تجربه میکند، اما خاطرات جنگ، انتخابی که ناچار به پذیرفتن بود، همچنان همراهیاش میکند.
رسیدن به این انتخاب از مسیر مرز و کوه گذشت. ذاکر حسین پنج سال پیش مثل بیشتر مهاجران افغانستانی به مرز «نیمروز» رفت و قاچاقی به سوی ایران به راه افتاد. او نه روز تشنگی و گرسنگی را طاقت آورد؛ حتی وقتی به روایت خودش، پاهایش بیرمق شده بودند. قاچاقبرها او را دو شبانهروز در خاک پاکستان نگه داشتند و از آنجا به سمت ایران حرکت کردند. پیادهروی در مسیر همراه با تشنگی و گرسنگی، او و ۲۷ مسافر دیگر را به ستوه آورده بود. اما پاسخ اعتراضهایشان لت و کوب [ضرب و شتم] از سوی قاچاقبرها بود.
به گفته خودش بازجو گفته بود که اگر بازگردانده شدن را انتخاب کند، دیگر نباید به ایران قدم بگذارد و در صورت انجام آن، با مجازات سنگین مواجه خواهد شد: «از ترس آن که مبادا مشخصاتم در اردوگاه ثبت شود، انتخاب کردم به جنگ بروم. بازجو این حس را داشت که به خاطر عقاید مذهبیام به من لطف بزرگی کرده است. ماهیانه ۵۰۰ دلار به همراه کارت اقامت ده ساله ایران برای خودم و خانوادهام هم از جمله وعدههایی بود که به خاطرش برای عضویت در لشکر فاطمیون، جواب مثبت دادم.
ذاکر حسین که در آن زمان زیر هجده سال داشت، برای سه ماه در این دو منطقه برای جمهوری اسلامی و بشار اسد جنگید. او هر لحظه مرگ را لمس کرد و شاهدی شد برای همرزمانش که کشته میشدند؛ خاطراتی که هنوز او را همراهی میکنند: «در پالمیرا از منطقهای به بعد که جلو میرفتیم، تکفیریها [داعش] کمین گرفته بودند. چهار نفر از ما در همانجا شهید شدند. من و چند همرزم دیگرم به سختی توانستیم فرار کنیم. جنگ سوریه خیلی شدید بود و تلفات بسیاری از هر دو طرف داشت.